وجود رنج در زندگی انکارناپذیر است. امّا چرا رنج وجود دارد؟ علّت این همه رنج چیست؟ آیا زندگیِ آمیخته با رنج ارزش زیستن دارد؟ آیا میتوان برای این زندگی معنایی قائل شد؟ آیا رهایی از رنج ممکن است؟ داستایفسکی که رنج را عنصر ذاتی زندگی میداند، سعی کرده است در رمانهایش مسئل? رنج و عکسالعملهایی که آدمی در برابر رنج از خود نشان میدهد را انعکاس دهد. وی معتقد است که نه تنها رنج وجود دارد بلکه رنج برای سعادت و رستگاری آدمی ضروری است. در این مقاله سعی کردهایم با مطالع? رمانهای داستایفسکی نظر وی را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. داستایفسکی رنجهای مختلفی همچون رنج وجودی، رنج پوچی، رنج ناشی از فقدان ایمان به خدا، و رنج ناامیدی را میپذیرد. فقدان هدفی والا در زندگی مشکلات را پررنگتر میکند؛ زمانی که خدا از رأس زندگی بشری کنار گذاشته میشود، نتیج? حتمی پوچی و ناامیدی است. داستایفسکی با ردّ تمام اهداف پوچ آدمیانی که در رمانهایش دیده میشوند، ایمان به خدا و ایمان به فناناپذیری روح را عامل اصلی برطرف ساختن آشفتگیها، دلمردگیها و افسردگیهای ناشی از رنج موجود در زندگی میداند.