پیدایش علوم و رشتههای جدید و معضلات مربوط به رهیافت تحویلینگری در عرصه علم و دانش، ضرورت پیدایش مطالعات میانرشتهای را تبیین میکند. گرچه برخی از اندیشمندان سابقه مفهوم مطالعه میانرشتهای را به یونان باستان میرسانند، سابقه اینگونه از مطالعات به حدود 150 سال پیش میرسد و اوّلین مراکزی که به مطالعات میانرشتهای پرداختند آزمایشگاههای صنعتی بودند. مطالعات میانرشتهای هم مانند هر پدیده یا تئوری دیگری بر مبنا یا مبانیای استوارند. مبانی آن کداماند و چه دستهبندیای دارند؟ این مبانی چگونه این رهیافت را توضیح میدهند؟ این مقاله سه دسته مبنا برای مطالعات میانرشتهای پیشنهاد میکند: مبانی منطقی، مبانی معرفتشناختی، و مبانی معرفتی. کثرتگرایی روششناختی از مهمترین مبانی منطقی آن است. همچنین، انسجام از مهمترین مبانی معرفتشناختی این رهیافت است. سرانجام، سیستمهای پیچیده و ضابطههای مربوط به آن از مبانی معرفتی مطالعات میانرشتهایاند. مقاله میکوشد تا مطالعات میانرشتهای را بر اساس مبانی یادشده توضیح دهد و ویژگیهای هر یک از مبانی را تبیین کند و، همچنین، برخی سؤالات فرعی را بررسی کند؛ مانند تعاریف مطالعات میانرشتهای، انواع آن، و گسترش آن در تمام زمینهها و رویکردها در مطالعات میانرشتهای. مطالعات میانرشتهای از نوع چندتباری است. مسائل چندتباری ریشه در علوم گوناگون دارند و از طریق یک علم واحد قابل بررسی نیستند. مطالعات دین و اخلاق حرفهای از علوم چندتباری هستند. مطالعات میانرشتهای از ضرورتها در علوم انسانی است. علوم انسانی به دلیل پیچیدگی و چندضلعی بودن موضوع آن، یعنی موجود انسانی، نمیتواند به صورت علوم تکتباری بررسی شود.